در تاریخ 6 آذرماه سال 1394 حدود ساعت 7 صبح از محل دفتر نشاط آوران به همراه 25 نفر به سمت روستای ازغد به راه افتادیم.
برای صبحانه امید عزیز دره ای که از قبل بررسی کرده بود را در نظر داشت و همگی به سمت این دره در حرکت بودیم.این دره دقیقا در کنار روستای ازغد بود و محیط فوق العاده زیبایی داشت که در فصل پاییز واقعا روح نواز بود.
پس از پیاده شدن از ماشین ها ، جهت صرف صبحانه به سمت دره حرکت کردیم که در راه دوستان عکس های بسیار زیادی از این زیبایی های منحصربفرد گرفتند.خدارو شکر همانطور که بنده از قبل بررسی کرده بودم ، آب و هوا بسیار خوب بود و جون می داد برای بیرون شهر …
در راه مجبور بودیم قسمت هایی را از رودخانه بسیار زیبای آن منطقه که پرشده بود از برگهای پاییزی طی کنیم.
به محل فوق العاده زیبایی که امید عزیز در نظر گرفته بود رسیدیم و آماده خوردن صبحانه شدیم.چند نفر از خانم ها از جمله خانم گنجعلی و خانم های بهرامی و خانم های دیگر خانواده شان برای تهیه صبحانه شروع به آماده سازی پنیر ، خیار و گوجه کردند و امید کمالی عزیز هم به همراه آقای مستقل و دوستانشان رفتند برای آماده سازی چای کوهی …
امیر کمالی عزیز هم که مثل همیشه زحمات عجیبی کشید و رفت با آب بسیار سرد چشمه مانندنی که درانجا بود ، میوه ها را شست.
خلاصه جایتان خالی.صبحانه را در بهترین شرایط طبیعی ممکن نوش جان کردیم …
صبحانه را که نوش جان کردیم ، آماده رفتن به خانه باغی در باغات ازغد که از قبل هماهنگ کرده بودیم شدیم و حرکت خود را آغاز کردیم …
پس از طی مسافتی نسبتا کوتاه به خانه باغ مورد نظر رسیدیم و همه وسائل را پهن کردیم و آماده شدیم برای چند ساعت تفریح و لذت بردن از با هم بودن.
همینطور که دوستان در حال بازی کردن و کارهای مفرح دیگر بودند ما کم کم برنامه ناهار را شروع کردیم.دوست عزیزی که تخصص در کباب زدن داشتن و از قبل برای برنامه هماهنگ شده بودن ، کباب ها را آماده زغالی شدن کردند !!!
یک سری دوستان هم در همین حین رفتند برای دره نوردی.
پس از آماده شدن کباب ها دوستان عزیزی همچون امید و آقای مستقل رفتند برای طبخ کباب ها با زغال که چه شود …
از طرفی گوجه ها هم با آب یخ چشمه آن اطراف شسته و اماده آتیشی شدن شد.
خلاصه کباب ها آماده شد …
واااااااااااااای . عجــــــــــــــــب کبابی بود.جای همه خالی.فوق العاده خوشمزه و لذیذ شده بود .در کنار کباب ها ، گوجه ، پیاز و نارنج هم قرار داده شد و بین دوستان همراه با دوغ سرد تقسیم شد.
وااااای.چی بگم از ناهاری که خوردیم و حال و هوایی که داشت !!! بیشتر نگم که اذیت نشید …
پس از سرف ناهار خوشمزه و سنگین برخی دوستان چای کوهی خوردن و ما هم کمی بازی کردیم.بچه های خانواده آقای مستقل هم که آروم در حال بازی کردن باهم بودند …
چای آتیشی آماده شد و تا دوستان چای خوردن ، رفتیم برای آماده کردن عصرانه که دیگه چی بگم از این عصرانه فوق العاده خوشمزه …
بدون شرح !
سیب زمینی پنیر چی میگه ؟!!! با سس مخصوص سالسا !
من در این مورد دیگه حرفی ندارم …
بعد از خوردن عصرانه دوستان یه سری حرکات موزون محلی هم انجام دادند تا این خوراکی های سنگین کمی حضم شود و آماده بازگشت شویم.
روز بسیار خوبی بود و مثل همیشه خیلی خوش گذشت.
دوستتون دارم
(امیر قمصری)